آن شانه را بر مو نزن چون شانه ی موی تو نیست آن حوله بر صورت نزن چون حوله مال دیگریست مسواک او ،مسواک اوست مسواک من هم مالِ من مسواک را با حوصله هر شب به دندانت بزن مسواک کردن چهره را ...
یک روزموشکولو روی میزش یک حلزون دید . حلزون را برداشت ،از پنجره ی اتاقش انداخت بیرون. 10 سال گذشت.حلزون دوباره به میز موشکولو رسید و گفت:اگر یک بار دیگر مرا پرت کنی، به مامانت می گویم!!!! ...
بهار شد و موش موشی بیرون اومد دوباره رسید کنار باغچه دید پیشی گل می کاره موش موشی گفت به پیشی: به چه گلایی کاشتی معلومه مهربونی پس بیا آشتی آشتی این شعرو به کمک پسر خاله ام علیرضا نوشتم ...
از موشکولو پرسیدند:به مگسی که از پشت ذره بین به ما نگاه کند،چه می گویند؟ جواب داد :می گوییم خر مگس هزار پا به موشکولو گفت: من پا درد دارم .یکم پایم را می مالی؟ موشکولو پرسید :کدوم پات درد می کند؟ هزار پا گفت :"هر هزارتایش" ...